از سنگر عدل...
به برکتِ پشتِ کنکوری بودن(!)،امروز داشتم کتاب ادبیات فارسی سال سوم را ورق می زدم.رسیدم به درسِ «دیدار» که داستانِ ملاقاتِ طلبه ی جوان -حاج آقا روح الله موسوی- است با آیت الله مدرّس.در این درس،شرحِ گفتگویی که میان آیت الله مدرّس و این طلبه صورت می گیرد قابل توجّه است.
آیت الله مدرّس در صحبت های خود در جمعِ طلّاب،از رضا شاه با واژه ی «غولِ بی شاخ و دُم» یاد می کند.طلبه ی جوان -روح الله موسوی- در محضرِ مرحوم مدرّس،با کسب اجازه از این فقیهِ مبارز،به نقدِ شیوه ی مبارزه و این سخنِ وی می پردازد و به طرزی محترمانه،انتقادِ خود را بیان می دارد که از میان آن،این جمله حائز اهمیت زیادی است :
«آقای مدرّس،گرچه به سنگرِ ظلم حمله می کند؛امّا از سنگرِ عدل به سنگرِ ظلم نمی تازد...»
بله ، مهم است که به سنگرِ ظلم حمله کنیم ، امّا مهم تر آن است که از موضع عدل اقدام کنیم؛یعنی هم نیّت و هم اعمال ما در مبارزه با ستم و ستمکار عادلانه باشد . چراکه در صورت عدمِ رعایتِ این مسئله ، به عقیده ی این طلبه ی جوان :
شما این جنگ را خواهید باخت و رضاخان به هر عنوان خواهد ماند و بساطِ قُلدری اش را پهن خواهد کرد.
آیت الله مدرّس این انتقاد را می پذیرد و از روح الله موسوی به نیکی استقبال کرده و طلّابِ حاضر در جمع را به دوستی با او تشویق می کند.همین طلبه در آینده به رهبر قیامی تبدیل می شود که سقوطِ نظامی را که رضاشاه بنیان نهاده بود رقم می زند.
«گرچه به سنگرِ ظلم حمله می کند؛امّا از سنگرِ عدل به آن نمی تازد...»
امیربحرینی#محرم95#